لالاییهای ماما/ برگی از دفتر خاطرات «لازار میسایلدیس»
به گزارش اینجاخبر حیاط این ساختمان آجری و اتاقهای مجاورش چه داستانهایی را از سر گذرانده و شاهد چه آمدوشدهایی بودهاند که امروز تنها خاطرهای از آن به یادگار مانده است. لبخندی که هنوز روی دیوار ساختمان ماسیده و یا نگاهی که هنوز به گوشه حیاط خیره است. بیشک این سئوالاتی است که سالها ذهن شهروندان و دوستداران میراث فرهنگی را درگیر خود کرده است. ساختمان «عکاسخانه ژرژ یونانی» خیابان شهرداری آبادان.
از بصره تا آبادان با خانواده «میسالدیس»
«ژرژ» که در عکاسی و ساعتسازی تبحر داشته در اهواز مغازه کوچک ساعتسازی راهاندازی میکند و دو فرزند پسرش«آنستاس» و « باندلی» در همان شهر متولد میشوند. علاوه بر دو پسرشان «ماردیروس» نیز پسر دیگری است که این زوج او را به فرزندخواندگی می گیرند و تا پایان عمر مثل فرزند خود، از او حمایت میکنند.
پس از چند سال «ژرژ» و «پاریس» به آبادان میآیند و ملک کنونی عکاسخانه نظرشان را جلب و آن را معامله میکنند. بنایی که پیش از آن درمانگاه سرپایی انگلیسیها بود تا اینکه توسط «ژرژ» خریداری و یک مهندس روس به نام« مارکو» معماریش را تغییر و آن را بازسازی میکند.
اینها روایتهای «لازار ژرژ میسایلدیس» نوه «ژرژ» فقید است که پس از سالها دوری از ایران و اقامت در گوشهای دیگر از این جهان، با عشق و تعصب از گذشته و خاندانش میگوید. خاندانی که پیش از این به دلیل نبود مرجعی موثق؛ زمان و نحوه ورودشان به آبادان در پردهای از ابهام بود و هر آنچه که نوشته شد بر اساس تاریخ و گمانهزنی رقم خورد.
«لازار» تنها فرزند «باندلی» است که در یک سالگی مادرش که از ارامنه ایران بوده از پدر جدا و برای همیشه ایران را ترک میکند و او با لالاییهای« ماما» مادربزرگش که سرگذشتشان را هر شب داستانوار برایش بازگو میکرده بزرگ میشود؛ او تا اوایل جنگ ایران و عراق همراه خانواده در آبادان بوده و امروز پس از گذشت نزدیک به ۴۰ سال دوری از وطن، همچنان یک آبادانی تمام عیار است.
به گفته او خانواده «میسایلدیس» در بدو ورود به آبادان ابتدا فروش کیف، کلاههای انگلیسی و لوازم آرایشی برند « مادام دوژه» در کنار ظهور و چاپ عکس را بهعنوان شغل خود انتخاب میکنند تا اینکه کم کم با همکاری شرکت «آگفا» و بعدها «گورت»،« ایلفورد» و کمپانیهای دیگر به شکل جدی کار عکاسی، پیشه اصلیشان میشود.
تمام اعضای خانواده« میسایلدیس» از کوچکترین تا بزرگترین فرد در زمانهای که هنوز عکسبرداری برای بسیاری جا نیوفتاده بود، عکاسی را عاشقانه در آبادان وسعت میدهند. تا جایی که «آناستاس» عکاس شرکت نفت، «باندلی» عکاس نیروی دریایی و «لازار» جوان، عکاس خبری میشوند.
«لازار» در میان صحبتها و نقل خاطراتش از اعتبار عکاسخانه « ژرژ یونانی» بین مردم و دولتیها میگوید. از اینکه با توجه به فرهنگ آن زمان عکس بانوان را فقط به خودشان تحویل میدادند و حافظ حریم خصوصی افراد بودند. او به دست آوردن این جایگاه را دلیل ایجاد حساسیت از سوی بعضی از جناحهای سیاسی از جمله چپها که آن روزگار جلو سینما «خورشید» کتاب و مجله میفروختند عنوان میکند، که به آنها انگ ساواکی بودن میزدند.
مگر میشود آبادانی بود وخاطرهای از رکس نداشت؟
«لازار میسایلدیس» که امروز ساکن ایالت کالیفرنیا است از طریق خواندن گزارش های مربوط به عکاسخانه و خانواده پدریاش توانست با دوست داران و دنبال کنندگان حفظ این بنای تاریخی ارتباط برقرار کند. او ضمن بیان خاطرات و روایتهای ارزشمند؛ مدعی است که عمارت «ژرژ یونانی» به ناحق از سوی کسانی و با ادعای دروغین با سند سازی از وارثان اصلی که او و پسرعمویش هستند، گرفته شده و به فروش رفته.
«لازار» با ادای احترام به مالک جدید و نگاه فرهنگیاش در حفظ و ثبت این بنا؛ ابراز امیدواری کرد که شاید روزی از روزها به ایران بیاید و بتواند با گفتن ناگفتهها در راه اندازی مجدد عمارت خانوادگیاش و احیای خاطرات آبادان، نقشی اثر گذار داشته باشد.