کابوس بدسگال

به گزارش اینجاخبر عباس مدحجی در گزارشی به آخرین وضعیت متروپل نگاهی کرده:
ظاهراً قرار نیست ماجرای متروپل تمام شود. انگار این قاتلِ مشهورِ بیرحم حالا حالاها سرِ آرام گرفتن ندارد. از دوم خرداد که یازده طبقهی لعنتیاش روی سر آبادانیها هوار شد تا الان شش ماه گذشته اما هربار که مسئولان قول رام کردنش را دادند، لجوجانه تکانی خورده و با قربانی کردن بخشی از وجودش، بخشی ازوجود ما و عزیزانمان را هم گرفته است.
هر بار که قول دادهاند بهزودی این هیولای بیشاخ و دم مهار میشود، گویی خودِ متروپل قبل از همه خندهاش گرفته و حاصل ریسه رفتنش به محاسباتِ عُلمای اعلم مهندسی و عمران، قتل یکی دونفر دیگر بوده است.
بار اولی که متروپل فروریخت همه تا میتوانستند و میشد به عبدالباقی و مهندسانش تاختند و نفرین کردند و نه کاسهای ماند که برسرش نشکستند و نه کوزهای. نظرات تخصصی میدادند و از محاسبات سطح فلان سخن به میان میآوردند و شرافت را از سرتاپای هُلدینگ عبدالباقی دریغ میکردند که البته اعظمش بیجا هم نبود و ادعا میکردند که چنیناند و چنان. جان به لبمان کردند تا ۴۳ گمشدهی مظلوم، تکتک بچهها را از زیر آوار بیرون کشیدند.
این تراژدی فقط در ظاهر ۳۸ زخمی داشت اما اگر میشد در کنار تن زخمیها، دل زخمیها را هم حساب کرد، آمارشان قد یک کشور میشد. از خلیجفارس تا تهِتهِ خزر. حتی بیشتر از آنجایی که با روسیه توافق کردیم. همه با متروپل گریستند و فرو ریختند و با خانوادههای بازماندگان کارگران جزیره مینو شکستند و داغ دیدند. همه دیدند جز آنها که باید میدیدند. بعد دفن آن گُلهای پرپر باید همه چیز تمام میشد. البته نه اینکه ما همان آدمهای قبلی شویم، نه. اما آخرین نفر را کشیدند بیرون نفسمان را دادیم بیرون که حالا برویم با خودمان خلوت کنیم.
بعدش قاعدتاً مثل تمام دنیا در چنین شرایطی باید خیالمان از تمدید این جنایتها راحت میشد و هر کداممان میرفتیم گوشهای و بهجای خالی عزیزانمان فکر میکردیم و غصه میخوردیم و آه میکشیدیم.
از غدار بودن زمانه و بیرحمی آدمهای دخیل افسوس میخوردیم و توی خودمان مچاله میشدیم که با بُغضی که نمیترکید دست به گریبان میشدیم و پنجشنبهها پاتوقمان قبرستان میبود. تجربهای میساختیم برای سیستمهای نظارتی و مهندسی که گوش شیطان کَر چرخه تکرار ننگ متروپل تمام شود و خون از دماغ کسی نیاید.
اما نه! نشد که بشود. نتیجهی قرارداد هولهولَکی و نامیمون سازمان منطقه آزاد اروند بهعنوان متولی امر با قرارگاه سازندگی خاتمالنبیا(ص) بهعنوان پیمانکار تخریب بقایای متروپل آن هم در زمان دبیری سعید محمد، تا الان کلی تأخیر در تخریب، دو بار ریزش بدون برنامه، دو یا سه کُشته، چند زخمی و تخریب چند منزل و خودرو بوده است. تخریبی که قرار بود با برنامه و طبق اصول مهندسی صورت گیرد و متروپل را به گربهای رام تبدیل کند، از آن یک بمب ساعتی ساخت که حتی ساعتش هم درست کار نمیکند. امنیت جانی و روانی شهر گروگان محاسبههایی ست که دستکمی از محاسبات عبدالباقی ندارند، با این تفاوت که ریزش متروپل شاید قابل پیشبینی نبود اما ریزش بقایایش اظهر من الشمس و خطرناک.
مسئول عملیات تخریب سازه متروپل درباره ریزش مجدد بقایای متروپل در چهارشنبه گذشته گفت: حدود ۲۰ درصد باقی مانده این سازه ناپایدار طی ۱۰ روز آینده تخریب میشود.اگر سازه باقی مانده پایداری لازم را داشته باشد ابتدا نخالههای موجود جمعآوری میشود و سپس سازه بهجامانده را تخریب میکنیم.
کاش میشد پرسید با این ادعاهای گوش فلک پُرکن و تکراریست که هِی با خاطرات ریزش پل تجدید میثاق میکنیم؟ ۴۳ کشته بس نبود برای درک درست واقعیت؟ اگر قرار بود این تخریب بازهم جان مردم را بگیرد چه ضرورتی به قرارداد و تأمین اعتبار داشت اصلاً؟ هیچ بعید نیست پسفردا در حمل و نقل نخالههای این قاتل سمج بازهم مجبور شویم سیاه تنمان کنیم. عاملان ریزش محاکمه میشوند، عاملان اشتباه در تخریب چطور؟ نمیتوانید این کابوس بدسگال را پایان دهید؟