نگاهی کوتاه به فیلم های اکران شده چهل ودومین جشنواره فیلم فجر در منطقه آزاد اروند
به گزارش اینجاخبر امسال در دو سینمای «مهر» شهرستان آبادان و «نخل» در شهرستان خرمشهر، شاهد اکران ۱۹ فیلم از سری فیلم های حاضر در چهل و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر از ۱۶ بهمن ماه به مدت یک هفته در ۳ سانس مختلف خواهیم بود.
عباس مدحجی در اینجاخبر به بررسی و معرفی فیلم های اکران شده در خرمشهر و آبادان پرداخته است.
عباس مدحجی نقد فیلم ملکه آلیشون در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر
ابراهیم نوآور محمد در آستانه ی چهل سالگی دست به ساخت فیلمی در ژانر کودک و نوجوان زده که بقول خودش حدود ۸ سال زمان برده چون تمام کارهای تولید را خود به تنهایی انجام داده و به همین دلیل هم هست که در تیتراژ فقط نام خودش دیده میشود.
ملکه آلیشون آخرین ساخته نوآور از فیلمهای برگزیده جشنواره فیلم کودک است که به طور مستقیم وارد بخش مسابقه جشنواره فجر شده است. ساخت این فیلم حدود ۸ الی ۹ سال طول کشیده است و از این حیث یک رکورد محسوب میشود. با حضور ملکه آلیشون سهم سینمای کودک و نوجوان در جشنواره فیلم فجر به ۳ فیلم میرسد که دوتای دیگر محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.
کارگردان پیش از این درباره انگیزه و ایده کار گفته بود: آلیشون نام یک درخت ۳ هزارساله در کشور تایوان بود که به علت سهلانگاری و ندانمکاریها، طوفانی آن را بر زمین زد و شکست، پس از این ماجرا، اهالی کشور ناراحت بودند که چرا از درخت که بهعنوان سمبلی که در تایوان شناخته میشد، مراقبت نشد و آن را استوار نکردند. حتی بعد از شکسته شدن درخت سه هزارساله «آلیشون» برای آن عزاداری گرفته شد. این داستان ایده ساخت «ملکه آلیشون» را به ذهن من آورد و سبب شد که تلاش کنم تا ضرورت قدردانی از طبیعت را به کودکان و نوجوانان یادآوری کنم چراکه معتقدم جنگل و طبیعت همه چیز این کره خاکیست.
علیرغم طولانی شدن روند ساخت فیلم و ادعای فیلمساز برای مشاوره گرفتن از کودکان و نوجوانان در تمام مراحل ساخت، نتیجه اما خیلی هم قابل اعتنا نیست. صداگذاری ها به میزان زیادی از ارتباط با مخاطب کاسته و گریم و چهره پردازی شخصیت های ورائی مثل پدربزرگ دور از واقعیت است و توی ذوق میزند. طراحی صحنه در برخی زیادی نماها تصنعی و گل درشت است. در ملکه آلیشون بلزیهای خوبی نمیبینیم و حتی در برخی سکانسها میمیک چهره و زبان بدن تناسب چندانی با حس دیالوگ ادا شده و شخصیت ندارد.
فراموش نکنیم که مخاطب فیلم قشر کودک و نوجوان است و لازم نیست زیاد دنبال رابطه علت و معلولی و منطق روایی در قصه باشیم با این توضیح که فیلم در فضایی فانتزی گونه و غیرواقعی قصه اش را پیش میبرد. ملکه آلیشون اما یک سر و گردن از آثار مشابه داخلی و حتی خارجی در تناسب با فضای فکری مخاطبان کم سن و سالش بالاتر است و با تاکید بر القای حس ترس، سعی در بالا نگه داشتن آدرنالین بیینده و جلب توجهش دارد که تا حدودی هم موفق است.
عباس مدحجی نقد فیلم میرو در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر
حسین ریگی بعد از لیپار و هوک در سومین اثرش بنام میرو با سفارش بنیاد شهید و سینمای فارابی بسراغ کپی دست چندمی از اخراجی های مسعود ده نمکی رفته است. ایده ای تکراری از فرار دو نوجوان از شهرشان بخاطر گندهایی که زده اند به جبهه. سکانسهای بشدت کلیشه ای با دیالوگ های تکراری و صحنه های پیش بینی شده. ریگی در هوک ثابت کرد با جذابیت های بصری اکوسیستم بلوچ آشناست و فرمول خاص خودش را به تصویر کشیدنشان دارد تا اثرش منحصر به خودش باشد. اما ردی از این بوم شناسی جذاب و لازم در میرو نیست و فیلم معطوف به قصه و دیالوگی الکن است.
میرو اثر ضعیفی ست که گویی فقط جهت اتمام سفارش تکمیل شده و حرف متفاوتی برای گفتن ندارد. ملغمه ی دفاع مقدس و بلوچ و دنیای نوجوانی با تنه زدن به تنه ی اخراجی ها. قماربازهایی که جبهه میروند، بازهم به خلافشان در جبهه ادامه میدهند تا در نهایت متحول شوند. نه بازی ها درست از آب در آمده اند نه قصه دلچسب و پرکشش است که مخاطب را پای پرده نگه دارد. بازی هنروران بومی با عدم هدایت درست فیلم ساز یا انتخاب غلط تبدیل به نقطه ضعف اصلی فیلم شده. هنروران حرفه ای تر از بیضایی گرفته تا دلاوری هم خوب عصاره گیری نشده است.
موسیقی اگرچه بومیزه شده اما چندان روی اثر سوار نیست و حضورش زیاد احساس نمیشود. مزید بر خلا موسیقی، عدم کیفیت مناسب صداست که تشخیص دیالوگهای لهجه دار را سخت تر میکند. میرو پیش از رسیدن به نیمه، خسته کننده و ملال آور میشود. روی زین اسب تکرار میتازد و سکانس به سکانس و پلان به پلان به مجاب کردن تماشاگر برای خاموش کردن صفحه نزدیکتر میشود. قصه در جاهایی افت و خیزهایی نیم جذابی دارد اما ناتوان تر از آن است که کلیت فیلم را نجات دهد و اثر همچنان روی بال خیال فیلمساز معلق است.
در کل میرو نه آنقدر به هدفش متعهد است که بتواند مفهومی را منتقل کند و نه آنقدر جان دار و خوش ساخت است که بتواند طیفی از مخاطبان را راضی از سینما خارج کند. میرو نه برای شبهای اقتدار ملی مناسب است و نه روزهای تعطیل. صرفا یک اثر متوسط رو به پایین از فیلمسازی ست که گویا نمیخواسته آن سالش را در بیکاری سر کرده باشد.
عباس مدحجی نقد فیلم صبح اعدام در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر
فیلم صبح اعدام برشی از لحظات پایانی زندگی طیب حاج رضایی و اسماعیل رضایی است که در پی قیام خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ محکوم به اعدام شدند. داستان این فیلم در فاصله زمانی ۵ تا ۶:۳۰ صبح این روز روایت میشود. پیرنگ اصلی این داستان اعتراضی و سیاسی، اقتباسی از گزارش واقعی خبرنگار روزنامه کیهان از مراسم تیرباران این دو شخصیت است که بهروز افخمی پس از سالها تحقیق و پژوهش آن را به فیلمنامه «صبح اعدام» تبدیل کرده است.
افخمی حاصل جمع ژانرهای سیاسی تاریخی و درام و بیوگرافی را در صبح اعدام چنان عمل آورده که با نیم دوجین بچه ناقص الخلقه شبهه سینمایی مواجه شویم. صبح اعدام بیش و پیش از فیلم سینمایی، پادکستی تصویری ست که تصویر بردار انگار فقط میتوانسته نماهای کلوزآپ و مدیوم کلوزآپ برای دقت بر میمیک چهره بردارد و اعتقاد چندانی به دیگر نماها ندارد. صبح اعدام شاید فقط برای تاریخ نگاران آنهم از نوع وابسته و سیستماتیک جذاب باشد اما بعید است بدل دیگر اقشار چنگی زند.
از جهتی دیگر اما دست گذاشتن روی کارکترهای نه خیلی مذهبی برای معرفی انقلاب اسلامی هم زیاد معمول نبوده است و از این رو باید ریسک افخمی را تحسین کرد. نماهای چارگوش سیاه و سفید و طراحی صحنه ی متناسب با زمان فیلم هم اگرچه نه خیلی عالی اما با اتمسفر فیلم همگون است. شاید فالش ترین و ناهماهنگ ترین بخش فیلم همان آهنگ باکلام بی ریتمی ست که زورکی توی سکانسهای فیلم چپانده شده است و دائما میخواهد یادآوری کند که من اثر اعصاب خوردکنی هستم.
بازی بازیگران نه چندان مشهور نقش های اصلی اتفاقا بدک نیست و روی ریتم فیلم سوار است. اما تا فیلم میاید شتاب بگیرد آب بستن افخمی روی سکانس ها آغاز میشود. استفاده افراطی از اکت های کلیشه هم تیر دیگری ست بر پیکره ی فیلم. سلام نظامی سربازان، آتش کردن سیگار زندانی توسط زندان بان، خنده های دائم محکومین به اعدام و کُرکُری هایشان با موسیقی دم دستی نیز مزید بر علتهای پیشین است. در پایان فیلم شاید این سوال در ذهن شما بماند که چرا سکانس انتقال محکومین به میدان تیر کش آمده است؟
عباس مدحجی نقد فیلم شورعاشقی در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر
فیلم شور عاشقی درباره کاروان اسرای کربلاست که از کوفه تا شام حرکت میکنند و سلما زنی است که مامور می شود رسانه کاروان اسرای کربلا و حضرت زینب (س) باشد و با آگاهی دادن آدمهایی که توسط شمر و ماموران فریب خوردهاند را روشن کند. در حقیقت این زن کارآگاهی سازی را انجام میدهد تا نگذارد جای جلاد و شهید عوض شود و حقیقت بار دیگر گم شود. او که پرچم یا حسین (ع) را بلند کرده و در پیشاپیش کاروان حضرت زینب (س) حرکت میکند خودش نیز یکی از یاران کربلا میشود.شور عاشقی سومین ساخته سینمایی داریوش یاری است که پیش از این هم مستند کربلا جغرافیای تاریخ را درباره واقعه عاشورا ساخته بود. عمده تصویربرداری این فیلم در یکی از مناطق کویری خور و بیابانک انجام شده است. این فیلم در هیچ دکوری فیلمبرداری نشد و برای فیلمبرداری کار به دل کویر رفتند.
شور عاشقی همانند نامش بیشتر از منظر عاشقانه به کربلا نگاه میکند. ماجرای عشق و ترس و انتقام در بستر سفر کاروان بازماندگان کربلا. ماجرای کربلا آنقدر گسترده، سترگ و غنی از شاخصه های داستانی و غیر داستانی ست که میتوان از هر لحظه آن و از هر منظر و نگاه هر کارکتری بدان پرداخت و چیزی هم کم نیاورد. شور عاشقی سفری ست برای کمال و پیروزی بر ترس و دروغ. فیلم در جاهایی تنه به تنه ی روز واقعه میزند. دیالوگهایی که هم خوب نوشته شده اند و هم خوب ادا. طراحی صحنه و لباس و گریم ها توی ذوق نمیزند و همنشینی رنگها به جذابیت بصری آن افزوده است. میزانسن و دکوپاژ خوب تنظیم شده اما خاص و ویژه نیست. بر مدار آثار کلاسیک است. بازی ها هم قابل قبول اند اما تمام این موارد اثر را از حد متوسط فراتر نمیبرد. اگرچه گزینش پیام احمدی، مهدی زمین پرداز و استادی برای چنین نقشهایی ریسک بزرگی بود که خیلی هم باخت نداد. شاید بتوان حال فیلم را با این دیالوگ بهتر توصیف کرد: تاریخ پر از آدمهایی ست که دیر رسیده اند.
شور عاشقی هم عاشقانه نگاشته شده و هم شریف اجرا. اثر پر دیالوگ و مونولگ است و اغلب از زبان راوی پیش میرود و مانند روز واقعه در هر منزلگاهی سکانسی خاص وشخصیتهایی جداگانه دارد. فیلم را اگر از منظر اعتقادی ببینید احتمالا بدلتان خواهد نشست.
عباس مدحجی نقد فیلم مجنون در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر
داستان فیلم درباره بخش کوتاهی از رشادتهای برادران شهید زین الدین است. این فیلم برشی از حماسه آفرینی شهیدان مهدی و مجید زینالدین و رزمآوران لشگر ۱۷ علیبنابیطالب(ع) قم در جزیره مجنون و عملیات بزرگ خیبر را به تصویر میکشد. برخلاف قاطبۀ فیلمهای دفاع مقدّس، «مهدی زینالدّین» قرار نیست در «مجنون» شهید شود؛ و «مجنون»، که هم اشاره به موضوع فیلم یعنی عملیّات خیبر در اسفند ۱۳۶۲ در جزیرۀ مجنون دارد و هم مجنونیّت فرمانده را نشان میدهد که ماند و جنگید و مقاومت کرد تا قدمی از خاک وطن را به دشمن وانگذارد و حالا زمستان امسال، و دقیقترش، اوایل اسفند، درست چهلسال از آن برهه میگذرد.
سجاد بابایی، حسام منظور، بهزاد خلج، شبنم قربانی بازیگران این فیلم هستند. کارگردانی فیلم مجنون را مهدی شامحمدی برعهده دارد که از کارگردانان شناختهشده در سینمای مستند است و با این فیلم اولین کارگردانی فیلم بلند سینمایی را در کارنامه خود تجربه میکند. عباس نادران که تهیهکنندگی «مجنون» را برعهده دارد در مقام تهیهکننده تا به امروز فیلمهایی همچون «شاهکش» و «شادروان» را به سرانجام رسانده است و این پروژه اولین همکاری او با سازمان اوج محسوب میشود.
مجنون در ادامه سلسله آثار ژانر دفاع مقدس با محوریت معرفی شخصیت های تاثیرگذار جنگ و شهدای شاخص است که اتفاقا سوژه ای خوب و نتیجه ای کم کیفیت دارد. فیلم عاری از خورده پیرنگ است و مملو از سکانسهایی که نبودشان هم ضربه ای به فیلم نمیزند. با نگاهی مستند گونه مشابه روایت فتح آوینی به عملکرد شهید زین الدین و نقشش در عملیات خیبر با تکیه بر باسازی کلیشه ای از وقایع آرشیوی. شخصیت پردازی کارترهای فرعی بخوبی کار نشده و بعضا از موقعیت های قابل پیش بینی و تکراری برای خلق شخصیت استفاده شده که بر نقاط ضعف فیلم می افزاید.
آنقدر کلیشه که آهنگ عربی گوش دادن سربازان عراقی و دیالوگهای یالابسرعه عربی هم قابل پیشبینی ست. سکانس حمله به مدرسه، راهی کردن خانواده به قم و حتی شرط اجازه مادر برای اعزام برادر به عملیات را در خیلی از فیلمهای دفاع مقدسی دیدیم. بازی های خلج و منظور هم بعلت میدان ندادن چندان دیده نمیشوند. جلوه های ویژه ی که نمک هر فیلم جنگی ست و میتواند هیجان فیلم را بالابرده و مخاطب را میخموب کند هم بر سبیل دیگر شاخصه های فیلم، معمولی از آب درآمده و مارا یاد دهه های شصت و هفتاد می اندازد.
ما جلوه های چندان متفاوتی از زندگی شهید را نمیبینیم و گویی عملیات سوژه ی اصلی ست نه شهید، که آن هم چندان دلچسب نیست. نه دوربین روی دستها اثر را نجات داده و نه ادوات نظامی و نه حتی موسیقی قابل احترام مجید انتظامی من حیث المجموع مجنون اثری ست ساخت ۱۴۰۱ ، در شمایل ۱۳۷۰
عباس مدحجی نقد فیلم پرویزخان در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر
فیلم پرویز خان داستانی فوتبالی-تاریخی دارد؛ پس از پیروزی انقلاب و در دهه ۶۰، نام پرویز خان دهداری با سرمربیگری تیم ملی فوتبال دوباره بر سر زبانها افتاد. سالهایی که دهداری تیم ملی را برای حضور در بازیهای آسیایی۱۹۸۶ سئول آماده کرد. داستان اختلاف با ستارههای نامدار تیم ملی هم از اینجا شروع شد. وقتی تیم ملی از سئول باز میگشت نامهای توسط ۱۴ بازیکن امضا شده بود که پس از رسیدن به فرودگاه مهرآباد، به بمب خبری تبدیل شد. استعفای ۱۴ بازیکن از حضور در تیم ملی جنجالیترین رخداد فوتبالی دهه ۶۰ بود. دهداری تیم ملی تازهای با جوانان گمنام تشکیل داد که از میانشان تعدادی جزو ستارههای بزرگ فوتبال شدند؛ از احمدرضا عابدزاده و مجتبی محرمی تا جواد زرینچه و صمد مرفاوی. تیم جوان دهداری پس از کسب مقام سومی در جام ملتهای آسیا، آماده رقابتهای مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۰ میشد که حاشیههای دیدار دوستانه ایران و ژاپن در استادیوم آزادی، پرونده حضور دهداری در تیم ملی را بست. روزی که تعدادی از تماشاگران با گلولههای برفی از معلم اخلاق استقبال کردند. دهداری در اوایل دهه ۷۰ از دنیا رفت و حالا قرار است زندگی و زمانهاش در یک فیلم قصهگو با نام فیلم پرویز خان به تصویر کشیده شود.
سازمان هنری رسانهای اوج درادامه روند ساخت فیلم اقتباسی از زندگی بزرگان ایران پرویزخان را ساخته که تنها فیلم ورزشی این دوره از جشنواره است. پیشتر سهیل بیرقی با دستمایه قرار دادن زندگی یک فوتبالیست زن در فیلم عرق سرد سری به دنیای فوتبال زده بود. در سالهای اخیر، ماجرای پرداختن به زندگی پرویز دهداری به ذهن خیلیها رسید. جدای از گزارشهای تلویزیونی، مهمترین فیلم در این زمینه مستند «پرویز خان» به کارگردانی سجاد ترابی بود که نمایش موفقی هم در ششمین جشنواره تلویزیونی مستند داشت.
فیلم روی بازی، اکتها و دیالوگهای سعید پورصمیمی در نقش پرویز خان جلو میرود و اندک جذابیت قصه هم جز برای عشق فوتبالی ها که خاطرات تاریخی شان را از لای پستوهای ذهنشان ورق بزنند گیرا نیست. حقیقتا تفاوت بازی پورصمیمی با دیگر بازیگران چنان فاحش است که هنر دیگر بازیگران بچشم نمی آید. ریتم فیلم متناسب با ورزش فوتبال و تند و دارای افت و خیز است. گریم چهره های شاخص فوتبالی که به تاریخ پیوسته اند تا حدودی قابل قبول است اما طراحی صحنه و محیط متناسب با آن سالها کاملا معمولی از آب درآمده است. نوع روایت فیلم برای مخاطب غیر فوتبالی گنگ و غیر واضح و حتی در مواردی ملال آور است.
فیلم در تلاش است در باغچه ی فوتبال و تاریخ و اخلاق مداری روی گل غرور ملی دست گذارد اما با اینکه میتوانست با خلق صحنه های فوتبالی جذاب در مدت طولانی فیلم، هم دوز هیجان را بالا ببرد هم بیننده ی ایرانی را سرمست غرور وطن پرستی کند اما بطرز عجیبی در یک فیلم فوتبالی که صحنه های فوتبالیش باید شاخصه ی بیادماندنی ش باشند، صحنه ی مهم فوتبالی تصنعی ست. شخصیت پردازی ها نصفه نیمه رها شده است و اصولا بازی پگاه و تشکر جانمی افتد. به علاوه کارشکنی های عوامل خودی علیه دهداری و اصول حرفه ایش بیش از حس میهن پرستی، لج بازی خودی ها را به ذهن متبادر میکند.
عباس مدحجی نقد فیلم بهشت تبهکاران در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر
خلاصه داستان فیلم بهشت تبهکاران که ساخته مسعود جعفری جوزانی است، از این قرار است؛ حسن جعفری کارمند شرکت نفت آبادان به تهران می آید و ناخواسته وارد ماجراهایی میشود. داستان این فیلم در زمان ملی شدن صنعت نفت و از سال ۱۳۲۹ روایت میشود. سالی که احمد دهقان نماینده مجلس، روزنامهنگار و مدیر تئاتر «نصر» توسط حسن جعفری در خیابان لالهزار تهران به قتل میرسد. در خلاصه داستان رسمی فیلم نوشته شده: «یک نویسنده و فعال کارگرى جوان، ناخواسته اسیر دسیسههاى تبهکاران مىشود…»
اثری با دوجین چهره ی معروف سینمایی و یدک کشیدن نام جعفری جوزانی اما چنان نازل و شلخته که هرچه سکانسها پیش میروند بیشتر به این صرافت می افتیم که کاش جوزانی دیگر چیزی نسازد. قصه آشفته و غیرخطی ست و علیرغم پتاسیل برای تبدیل شدن به داستانی جذاب و کلاسیک، چنان جاندار، سر راست و محکم از آب درنیامده. سوژه خوب اما پرداخت الکن و سنخیتی بین فرم و محتوا مشاهده نمیشود. خلق مثلث عشقی در بستر سیاست و قدرت دهه های بیست و سی آنهم با امیرحسین آرمان و رضایزدانی نمیتواند به نتیجه ی خیلی خوبی بینجامد.
بازی ها فاجعه آمیزتر است. سکانسهایی که قاعدتا باید خیلی تاثیرگذار و رؤیایی روی پرده میرفت، مضحک و خیلی غیرقابل باور دیده شدند. دیالوگها خیلی آماتور و لوس ادا میشوند و در چفت و بست قصه گویی با سریال کلیداسرار مواجهیم. ردایی که برای آرمان و یزدانی بزرگ است. بهشت تبهکاران بجای یک درام سیاسی، یک سانتی مالیسم پُردیالوگ آب بسته شده با ادعاهای توخالی ست. فیلمی طولانی، پرخرج و پر بازیگر که از هیچ کدام از این آیتم ها بخوبی بهره نبرده است. شخصیها گنگ اند و بلاتکلیف. سرنوشتها قابل پیشبینی و بازی ها غیرقابل باور. فقط برای طراحی صحنه و لباس زحمت فراوانی کشیده شده و فیلمساز بلحاظ فنی حرفهایی برای گفتن دارد والا حتی میتینگ های سیاسی و حمله نیروهای نظامی به معترضین در بهترین حالت یک کلیشه ی دوست نداشتنی ست. فیلم دچار تکرار و هجو میشود و از لحاظ دراماتیک اوجی نمیگیرد و همین بهشت تبهکاران را اثری کسالت بار کرده است. دادگاه آخر هم علیرغم تلاش فیلمساز برای طبیعی و حماسی جلوه دادن، چندان جذاب از آب درنیامده است.
عباس مدحجی نقد فیلم بهشت تبهکاران در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر
خلاصه داستان فیلم بهشت تبهکاران که ساخته مسعود جعفری جوزانی است، از این قرار است؛ حسن جعفری کارمند شرکت نفت آبادان به تهران می آید و ناخواسته وارد ماجراهایی میشود. داستان این فیلم در زمان ملی شدن صنعت نفت و از سال ۱۳۲۹ روایت میشود. سالی که احمد دهقان نماینده مجلس، روزنامهنگار و مدیر تئاتر «نصر» توسط حسن جعفری در خیابان لالهزار تهران به قتل میرسد. در خلاصه داستان رسمی فیلم نوشته شده: «یک نویسنده و فعال کارگرى جوان، ناخواسته اسیر دسیسههاى تبهکاران مىشود…»
اثری با دوجین چهره ی معروف سینمایی و یدک کشیدن نام جعفری جوزانی اما چنان نازل و شلخته که هرچه سکانسها پیش میروند بیشتر به این صرافت می افتیم که کاش جوزانی دیگر چیزی نسازد. قصه آشفته و غیرخطی ست و علیرغم پتاسیل برای تبدیل شدن به داستانی جذاب و کلاسیک، چنان جاندار، سر راست و محکم از آب درنیامده. سوژه خوب اما پرداخت الکن و سنخیتی بین فرم و محتوا مشاهده نمیشود. خلق مثلث عشقی در بستر سیاست و قدرت دهه های بیست و سی آنهم با امیرحسین آرمان و رضایزدانی نمیتواند به نتیجه ی خیلی خوبی بینجامد.
بازی ها فاجعه آمیزتر است. سکانسهایی که قاعدتا باید خیلی تاثیرگذار و رؤیایی روی پرده میرفت، مضحک و خیلی غیرقابل باور دیده شدند. دیالوگها خیلی آماتور و لوس ادا میشوند و در چفت و بست قصه گویی با سریال کلیداسرار مواجهیم. ردایی که برای آرمان و یزدانی بزرگ است. بهشت تبهکاران بجای یک درام سیاسی، یک سانتی مالیسم پُردیالوگ آب بسته شده با ادعاهای توخالی ست. فیلمی طولانی، پرخرج و پر بازیگر که از هیچ کدام از این آیتم ها بخوبی بهره نبرده است. شخصیها گنگ اند و بلاتکلیف. سرنوشتها قابل پیشبینی و بازی ها غیرقابل باور. فقط برای طراحی صحنه و لباس زحمت فراوانی کشیده شده و فیلمساز بلحاظ فنی حرفهایی برای گفتن دارد والا حتی میتینگ های سیاسی و حمله نیروهای نظامی به معترضین در بهترین حالت یک کلیشه ی دوست نداشتنی ست. فیلم دچار تکرار و هجو میشود و از لحاظ دراماتیک اوجی نمیگیرد و همین بهشت تبهکاران را اثری کسالت بار کرده است. دادگاه آخر هم علیرغم تلاش فیلمساز برای طبیعی و حماسی جلوه دادن، چندان جذاب از آب درنیامده است.
عباس مدحجی نقد فیلم آسمان غرب در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر
آسمان غرب دومین ساخته محمد عسگری است که سال گذشته فیلم اتاقک گلی را به جشنواره فرستاد که با استقبال مخاطبان و منتقدان روبرو شد. فیلم رشادت خلبان شهید علیاکبر شیرودی و دیگر همرزمانش را در روزهای آغازین جنگ به تصویر میکشد. داستان این فیلم در روزهای آغازین جنگ میگذرد و به لحاظ پروداکشن و تجهیزات نظامی اتفاقی جدید در سینمای ایران محسوب میشود. یکی از مسئولان نظامی مطلع درباره تجهیزات نظامی این فیلم گفته است: «هر ساعت پرواز حدود ۲۰۰ میلیون تومان هزینه دارد و برای این فیلم ۵۳ ساعت پرواز در نظر گرفته شده است. همچنین ۱۵۰ دستگاه تانک، ۳۰ دستگاه نفربر، ۳۰۰ سرباز هم طبق گفته معاون قرارگاه آجا در غرب کشور قرار بوده در اختیار فیلم باشد.». در سال ۱۳۷۱ سریالی به نام سیمرغ نیز از تلویزیون پخش شد که روایتگر زندگی دو تن از خلبانان هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران یعنی احمد کشوری و علیاکبر شیرودی بود. نقش شهید شیرودی را محمد جوزانی و نقش شهید کشوری را سیدجواد هاشمی ایفا کردند.
میزانسن و دکوپاژ بخوبی بیانگر وضعیت جنگی و متناسب با بحران است. حرکتهای دلبرانه ی دوربین و نماهای ثبت شده از زوایا و حرکتهای غیر معمول بخوبی از نگاه متفاوت فیلمساز و تصویر بردارش پرده برمیدارد. البته سینماگران بخوبی میدانند در چنین میدان وسیعی با جلوه های میدانی حجیم یا اصطلاحا بیگ پروداکشن انتخاب شات مناسب چقدر سخت است. اما نگاه کل به جز فیلمساز باعث شده توصیف مناسب وضعیت جنگی و استیصال و محرومیت به مهمترین شاخصه ی فیلم تبدیل شود.
آسمان غرب اما در برهه هایی درگیر آفت همیشگی فیلم های دفاع مقدسی یعنی شعار و دیالوگ میشود. دفاع مقدس چون با جنگ تنیده است باید بیشتر در تصویر ناقل منظور باشد تا دیالوگ. گفتگوهای طولانی و گاها حوصله سربر کی مرام و فلاح اگرچه برای پیشبرد قصه طراحی شده اند اما درعین حال باعث از ریتم افتادن فیلم هم میشوند. تقابل نیروهای نظامی لب مرز و وسط میدان با کت و شلوار پوشهای پایتخت نشین را مکررا میشنویم و شاید برخیش برای توجیه عملکرد نیروهای نظامی در دوره ی بنی صدر است. برای مخاطب ایرانی که سینمای دفاع مقدس را اغلب از منظر نیروهای سپاه دیده، کمی تغییر زاویه دید از سمت ارتش خالی از لطف نیست.
آسمان غرب در بازیگری هنروران حرف چندان متفاوتی برای گفتن ندارد. هم از سمت نقش های نوشته شده و هم از سمت تلاش کارگردان برای بازی گرفتن و هم از سوی استعداد و توانایی های بازیگران ما چیز متفاوتی در بازی نمیبینیم. حتی بازی کی مرام در نقش محوری شهید هم بر سبیل دیگر بازی های اوست و شاهد تکرار در بازی ها هستیم. در صورتی که ماجرای فیلم این ظرفیت را داشت که کی میرام شهید شیرودی جدیدی را بما معرفی کند. نیم دوم فیلم خوش ریتم تر میشود و با توجه به تجربه ی قبلی کارگردان اتمسفر جذاب تری از جنگ جلوه میکند. در کل اما آسمان غرب اثری نیست که بعدها در یاد بماند.
عباس مدحجی نقد فیلم شهسوار در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر
فیلم شه سوار ساخته حسین نمازی دومین فیلم کمدی اجتماعی او بعد از فیلم شادروان است. در خلاصه داستان فیلم شه سوار آمده است: به دنبال درگذشت پدر خانواده در جریان برگزاری عروسی که چندبار بهم خورده است، خانواده او قصد پنهان کردن این خبر را دارند. ماجرای فیلم بین پنهان کردن خبر فوت برای بهم نخوردن عروسی و انتشار آن در تلاطم است و هر کارکتری به زعم و نظر خود سعی در نقش آفرینی در این روایت داردـ
فیلم کپی کم جان تری از شادروان است و نامش هم واج ارایی خاصی با آن دارد. لوکیشن ها و طراحی صحنه و لباس و طبقه خانواده ها نعل به نعل شادروان است. شوخی های مکرر با خر ملال آور میشوند و قصه هم با فضای پر تعارف و پر تکلف خانواده های ایرانی غریبه و بکر نیست. از خنده های کم تماشاگران در سالن هم میتوان حدس زد که شوخی ها و موقعیت های طنز خیلی به دل مخاطب ننشسته است. کارگردان در حقیقت خواسته با دستمایه قرار دادن یک موضوع تراژدیک، فضایی طنزآلود بسازد اما گویی دوز اتمسفر تراژدی را بیشتر وجب کرده است. اشاره به مشکلات قشر آسیب دیده و فقیر جامعه که شاید قشر مرفه حتی تصوری از آن ندارد هم وجهه ی جالب فیلم است.
بازی ها اگرچه تکراری اما روان و قابل ارتباط است. قاب بندی ها و میزانسن، نماها و حرکت دوربین در خدمت فیلم اند و روی شخصیت پردازی هم در حد خوبی تمرکز شده است. ریتم در فیلم حفظ شده است و بیننده را ملول نمیکند.قصه چفت و بست خاصی ندارد و اوج و فرود چندانی حس نمیشود. بهرحال دیدن شهسوار نه ملال اور است و نه خاطره انگیز. فیلمی معمولی در حد همین جشنواره با سطح معمولی.
عباس مدحجی نقد فیلم نپتون در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر
در خلاصه داستان فیلم نپتون آمده است: افسانه و همسرش به دلیل مشغله کاری از فرزند خود غافل شده اند که فرزند آنها دچار مشکلی میشود، «یک سال نپتون، معادل ۱۶۵ سال زمینه! یعنی یک بچه یک ساله توی نپتون یک پیرِ ۱۶۵ ساله روی زمینه!» محمدابراهیم غفاریان از هنرمندان جوان مشهد، کارگردان نپتون است و اولین تجربه کارگردانیاش را از سر گذرانده و سیاوش امینپور نیز تهیهکننده این فیلم است و نویسندگی را هم مرجان ساداتی به عهده داشته.
نپتون دغدغه مند است و دغدغه های شریفی هم دارد. از تنهایی کودک مدرن امروز تا اختلاف طبقاتی و چالش مهاجران افغان. از گستردگی دنیای مجازی تا محصور شدن دنیای واقعی. از اختلافات زناشویی تا مشکلات کاری. اما این گستردگی دغدغه ها و حجم خورده پیرنگها گاها ماجرای اصلی را کمرنگ میکند و مجال قد علم کردن بدان نمیدهد. تقابل کار و خانواده، پول و توجه و آرامش و پیشرفت در نپتون سکانس به سکانس گوشزد میشود. نویسنده دست روی یکی از مهمترین چالشهای زناشویی گزاشته و شاید برای خیلی از زوجهای امروز و دیروز آشنا بیاید.
نپتون از دریچه تنهایی کودک، به خلا روابط زن و شوهر نقب میزند و باید ریتم کند مناسب اتمسفر فیلم، اجازه میدهد کم کم این رنج در ذهن مخاطب رسوب کند و تماشاگر آن را مزه مزه کند. هیزی در محل کار، خیانت و ارتباطات غیرمتعارف و حتی تاثیر متقابل انسان و فضای مجازی برهم هم اشاراتی مهمی به پس ذهن مخاطب دارد. نماها معنی دار و عمدا سرد کار شده اند تا با فضای فیلم همخوانی داشته باشند. شخصیت ها هم خوب معرفی میشوند و هم تا حد قابل قبولی پرداخته. بازی اما میتوانست گرم تر و تاثیرگذار تر باشد خصوصا که چالشهای فیلم فضای مناسبی شت برای بروز استعدادهای بازیگر. نپتون کمی در دراماتیزه کردن اصولی لنگ میزند و صرفا بجای حل مشکلات روی بیان مشکلات تمرکز دارد.
عباس مدحجی نقد فیلم آبی روشن در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر
بابک لطفی خواجه پاشا دومین ساخته سینماییاش را هم به جشنواره فیلم فجر فرستاد تا در دو سال متوالی یکی از کارگردانهای حاضر در این رویداد باشد. فیلم قبلی وی بانام در آغوش درخت در جشنواره چهل و یکم سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را از آن خود کرده بود. آبی روشن فیلمی اجتماعی است که در شهر تبریز و حول شخصیتی بنام یونس با بازی مهران احمدی میگذرد.
قصه خطی و کلاسیک است و سفری جاده ای ست با خورده روایت هایی که در طول مسیر در کنار پیرنگ اصلی روایت میشود و گاها در خدمت داستان اصلی نیست و قاعدتا باید به کمال قصه یا کاراکترها کمک کند. داستان نه در یک فیلم سینمایی نود دقیقه ای که در حد یک اثر تلویزیونی یا کوتاه تراست. شخصیتها زیادی سیاه و سفید هستند و با دنیای خاکستری واقعی فاصله ی قابل اعتنایی دارد. نمادها خیلی گل درشت چیده شده اند و موسیقی اثر پررنگی دارد. امام زاده، نذر خادمی، جاده، لبخند کودک پشت وانت، آزادسازی آهو و… از المان های سریال های مورد پسند صزاوسیما و سینمای دودهه قبل است. دیالوگها هم زیادی سینمایی نوشته شده اند. فیلمساز به حد قابل توجهی از کیفیت کار پیشین تنزل کرده است.
بازی ها هم در فضای فیلم تعریف شده اند. زوج ساراحاتمی و مرتضی امینی پس از زخم کاری در اینجا بازهم همبازی میشوند و بازی مهران احمدی هم طبق معمول قابل دفاع است. بازی مهران غفوریان هم متفاوت و چشم نواز است خصوصا در سکانس رویارویی دو برادر و رمزگشایی از قصه. بقیه ی هنرنمایی ها فراتر نمیروند. شات های فیلم هم مثل اثر قبلی خواجه پاشا چشم نواز است. هلی شات و لانگ شاتهای جذاب از طبیعت و مسیر سفر جاده ای بر جذابیت های بصری فیلم افزوده است.
عباس مدحجی نقد فیلم آپاراتچی در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر
فیلم آپاراتچی یکی از فیلمهای حاضر در بخش نگاه نو جشنواره فیلم فجر است که تجربه نخست فیلمسازش به حساب میآید. فیلم آپاراتچی دلبستگیهای یک نقاشِ ساختمانِ عاشقِ سینما را روایت میکند که با اشتیاق تمام به تولید چند فیلم کوتاه موفق شده و در آرزوی ساختن نخستین فیلم سینمایی خودش است. تورج الوند که سال ۱۴۰۰ با بازی در فیلم نگهبان شب مورد توجه منتقدان قرار گرفت این بار در نقش یک عاشق سینما در اولین تجربه طاهرفر بازی کرده است. فاطمه مسعودی فر که پیش از این نخستین بار در فیلم سینمایی «پوست» ایفای نقش کرده بود، با حضور در سریال «جیران» و در نقش سارای گرجی مورد توجه مخاطبین قرار گرفت. آپاراتچی را میتوان از معدود فیلمهای حاضر در جشنواره فجر دانست که فیلمنامه آن اقتباس از یک کتاب است و از این منظر میتوان به حضور ادبیات در جشنواره چهل و دوم امیدوار بود. آپاراتچی فیلمی است درباره عشق به سینما و نوستالژی بازی فیلمساز با فضای فیلم جذاب است.
آپارتچی در وهله ی اول ادای دینی ست به سینما و خصوصا سینماگران دوران جنگ و دهه پرتلاطم شصت که محدودیتها و سختی های دوران کارشان مشهود است. در وهله ی دوم نگاهی ست طنزآلود به فضای دوره پس از انقلاب و جنگ و بازی با شاخصه هایی که همیشه طوری دیگر به آنها نگاه میشد. فیلمساز تلاش داشته با شوخی های مستتر و در لفافه حرف و نقدش را به سواستفاده از ارزش ها و حتی بت سازی از شخصیت ها بزند و البته وارد هجو نمیشود. دستمایه قرار دادن زندگی و مرگ شخصیتی تحت عنوان شهید نوری نیز از همین دست است. اگرچه جاهایی درجا میزند و تکرار یقه ی فیلم را میگیرد اما ریتم فیلم حفظ میشود و مخاطب را برای انتهای قصه و گذر از چالشها پای صحنه نگه میدارد.
آپارتچی با نگاه به سینمای جهانی، بر جغرافیای بومی تکیه دارد. از لهجه و لوکیشن گرفته تا فرهنگ و کارکترها. از معدود فیلم های متعهد به سینمای بومی ست و درعین حال ارجاعات متعددی به سینمای جهان دارد. فیلم برای سینما دوستان اثری خاطره ساز و شاید خوشایند است. در فیلم بازی هنروران چه بومی و چه مشهور در کنار هم جذاب از کار درآمده و کارگردان توانسته به تناسب نقش و شخصیت بازی خوبی بگیرد. تمام اینها باعث نمیشود اثر از حد متوسط فراتر رود و صرفا ساعتی خوش برای بیننده رقم خواهد زد. احتمال جذابیت فیلم برای گیشه هم زیاد است و ز منظر فنی و نماها هم کم اشکال است و پایان سرخوشانه ای دارد.
عباس مدحجی نقد فیلم قلب رقه در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر
فیلم قلب رقه روایتی جدید از سینمای ایران درباره اتفاقات گروههای تروریستی در کشور سوریه است. خیرالله تقیانیپور کارگردان این اثر است. رقِه از شهرهای کشور سوریه و مرکز استان رقه است که در شمال شرقی سوریه و در ساحل فرات قرار دارد. تقریباً ۴ سال (از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷) پایتخت داعش بوده است. بخشی از لوکیشنهای فیلم قلب رقه در شهرک دفاع مقدس و همچنین بخشی دیگر در خارج از ایران صورت گرفته است. برخلاف آنکه پیشتر در برخی رسانه ها منتشر شده است، «قلب رقه» حاصل سرمایهگذاری و اهتمام بخش خصوصی است که تهیه کنندگی آن را سعید پروینی به عهده دارد و موسسه فرهنگی رسانه ای اوج، نقشی در تولید آن ندارد. شادی مختاری که با سریال جزیره سیروس مقدم به شهرت رسیده است پس از بازی در فیلم «پرونده باز است» کیومرث پوراحمد در جدیدترین فعالیت خود در فیلم قلب رقه حضور دارد. خیرالله تقیانی پور در شبهای زمستان و همزمان با سالگرد شهادت سردار سلیمانی سریال ترور را با تهیهکنندگی مجتبی امینی دبیر جشنواره فجر از شبکه یک سیما پخش کرد که موضوع آن درباره واقعه ترور سردار سلیمانی است.
قلب رقه قصه ای شبهه خطی و اکشن_دراماتیک دارد و در قالبی سیاسی و بستری عشقی دست به طرحی سیاسی ایدئولوژیک میزند. کشمکش طرف ایرانی_سوری با طرف داعشی به گواه تاریخ معاصر حاوی هزاران پیرنگ و خورده پیرنگ واقعی و قابل بازخوانی ست که قلب رقه ظاهرا یکی از آنهاست. قلب رقه در ادامه تلاش ایران برای تصویرسازی مثبت از حضورش در سوریه ست و تصویری ایدئولوژیک از سیاست های کلی خارجی ایران است. شمایل سازی قهرمان از شخصیت ایراتی رضا و رفقایش و اشاره به نقش آقرینی فاطمیون از اتباع افغانی و دیگر یاران سیاسی_نظامی ایران در قلب رقه خودنمایی میکند.
بر خلاف ژانر پرتنش، قصه جذاب و نفسگیر نیست. در بهترین حالت، فقط سکانسها کمی پرهیجان هستند. تغییر دائمی زبان و حتی لهجه فیلم و اجبار بیننده به قرائت زیر نویس هم دیگر نقطه ضعف فیلم است. برخلاف ژانرهای جاسوسی اطلاعاتی که تصمیم ها و تبادل اطلاعات در سطوح بالا و خیلی پیچیده گرفته و انجام میشوند در قلب رقه این موضوعات بصورت یک مکالمه ساده و حتی تلفنی صورت میگیرد که این هم جای بحث دارد. قصه در چند جا باگ های فاحشی دارد. مثل آنجا که فرمانده داعش، ایرانی را زنده میخواهد اما داعش اورا مورد حمله و شلیک و موشک قرار میدهد. یا با این میزان از عشق اظهار شده بین زوج عاشق، چرا رضا با خبر پیشین کشته شدن همسرش عادی برخورد کرده بود؟ موسیقی فیلم هم هماهنگ و پرحجم اما تکراری ست.
بازی ها از دم چنگی بدل نمیزنند و با ادای لهجه ی مصنوعی بدتر هم شده اند. همین باعث شده سکانسهای احساسی و مظلومیت شیعی خیلی دلنشین نباشند. اما فیلم در بیان وسعت خرابی های سوریه توسط داعش، میزان دریدگی و خشونت داعش و عناد با شیعیان و نگاه غیرانسانی به زن تصویر قابل قبولی ارائه داده است. میزان استرس و فشار روانی در جنگ های داخلی و نیابتی و وضعیت رقت آور مردم در دوران قدرت یکی از شقی ترین حکومت های معاصر با سیاهه های از شنیع ترین جنایات در حق بشریت.
این نقد کوتاه در روزهای پُر اکران جشنواره فیلم فجر نگاشته شده و اشتباهات احتمالی آن سهوی ست.