ابقای “لزگه ها” با تغییر دولت و مجلس
به گزارش اینجاخبر عباس مدحجی در یادداشتی به اینجاخبر نوشت:
پرواضح است که اغلب تغییرات در بدنه ی مدیریتی کشور از مرکز تا حاشیه بر خلاف رویه های استاندارد جهانی و نه بر اساس آیتم های علم مدیریت که همگام با تغییرات قوات مقننه و مجریه ست. هرگاه دولت عوض شد، از بالا تا پایین سلسله مدیران و مسؤلان فعلی منقرض شده و جای خود را به حاکمان حکومت جدید میدهند. روندی که گویا از ازل جاری و ساری بوده و روند نابجایش چنان نهادینه گشته که از شاخصه های حکومت داری امروز کشور به شمار میرود. مضاف بر آن و با قدرت گرفتن یک قانون نانوشته بر کلی قانون نوشته، مجلس هم در تمام حوزه های انتخابیه بر عزل و نصب مدیران حتی بیش از خودِ دولت، دخل و تصرف دارد و هرجا که مدیر مورد اشاره نماینده تغییر نکرد، وزیرش باید منتظر طرح پرسش یا استیضاح باشد.
حال آنکه وِردی ست پنهان بین مدیران “لزگه” که تغییرات دولت و مجلس هم خَم به ابرویشان نمی آورد و علیرغم مزین بودن به کارنامه عملکردی شبیه به “نیاز به تلاش بیشتر” بازهم در جایگاه خود ابقا شده و رگ خواب دولتیان و مجلسیان را خوب آموخته اند. از “من بزودی بازنشسته میشوم” تا “در انتخابات کنارتان بودم” ، از “در وزارت آشنا دارم” تا “حراج استخدام ها و پستها” ، از ” عملکرد من نظیر ندارد ” تا “فقط من جلوی متخلفین را گرفته ام” و قص علی هذا ! این اوراد و اذکار و نُسَخ چنان نسل به نسل بین مدیران منتقل شده که گمان میرود “سنت لزگه” را میتوان بعنوان میراث ناملموس مدیریت در ایران ثبت ملی کرد.
باری، امید تغییرات حداقلی در ساختار مدیریتی شهرستان و استان به نمایندگان مجلس بود که تاکنون همت قابل توجهی از این سمت مشاهده نشده است و گویی در تقسیم غنائم هنوز به مطلوب برد برد دست نیافته اند. نمایندگانی که حتی پیش از روز انتخابات وامِ پُست میداند گویی فعلا درب خزانه را بسته اند و فقط نزدیکان همراه را به حضور میپذیرند. اگرچه گوش لیدرها از “فعلا زود است” و “دارم رایزنی میکنم” و “الان وقتش نیست” پُر است و دندان گِردشان را بیش از این یارای فرورفتن در جگر نیست. اما عدم تغییرات حداقلی در فشل ترین بخش های مدیریت از عجایب است اگر، توافقی پشت دربها صورت نگرفته باشد. اتفاقی که نه تنها بعید نیست، که نشانه هایش برای عقلا مبرهن است.
تغییرات زودهنگام دولت نقطه عطف موجه و قابل انتظارتری ست برای مشاهده ی تغییر مهره های مدیریتی. نقطه ای که بازار گمانه زنی و لابی کردن و کارزار پیشنهادی و سهم خواهی را داغ تر کرده بحدی که داد خودِ دولتی ها هم در آمده است. اگر از عوارض انتصابات خلق الساعه ای و دقیقه نودی و سفارشی فاکتور بگیریم، نیاز شدیدی خصوصا در برخی حوزه های خدماتی احساس میشود برای تغییرات سریع. مقوله ای که اگرچه نیاز آن احساس میشود اما نمایندگان ملت و دولت توامان در آن دست به عصا راه میروند تا خلعت را تن آنی کنند که به درگاه مقرب تر است ولی در پایان تاریخ انقضای فعلی ها اتفاق نظر دارند.
در پایان، مشکل جغرافیای مدیریتی، نه بومیت افراد است و نه اهلیتشان. آنچه امروز بیش از هرچیزی جای خالیش حس میشود تخصص است. تخصص گوهر نایاب این روزهای مدیریت ماست که با تاسف باید گفت آنان که در مقام گزینش اند آن را اشتباها میان باتلاق مطیع بودن میجویند نه دریای استقلال و شفافیت. امید که تغییرات رؤوس تقنین و اجرا، این لزگه های مدیریتی را ولو عوارض و تهدیدی هم داشته باشند برکنند و هرچه زودتر میخ تابوت مدیران سفارشی و غیر متخصص را بکوبند. مدیرانی که زیر چتر امضاهای سفارشی و التماس دعاهای فرمایشی دیری ست به صندلی خود چسبیده اند و مردم مشتاق تعویضشان